نزدیک تر از نفس

نزدیکتر از نفس تو را می خواهم
نزدیکتر از کلام
نزدیکتر از هر آنچه که نزدیک است
آه که روحم به دنبالت پاره پاره شده
و قلبم تمنای حضورت را می خواهد
انتظار را به عزا نشسته ام
و عشق را به بالین
من حضور سبز رویاییت را در پس پرده های خیال جستجو می کنم
نفس تازه ای مرا به سویت می خواند
و سهم بزرگی مرا به دنبالت
ای بزرگترین سهم دلم
مرا چگونه در عزای حس لطیفت گذاشتی ؟
مرابه خیال چه راه پر طنینی جا گذاشتی ؟
انتظار را به عزا نشسته ام و عشق را به بالین
آه که حسی غریب در تنم لانه کرده
و باز مرا وادار به بارش
ای کلماته هماره
کدامی یتان آرامش نگاهش را برایم به ارمغان می آورید ؟
کدامی یتان جان کلام را در دور افتاده ترین لایه های وجودم ادا می کنید
من چه کنم با حرم نفسهایش آ نگاه که در تنم پیچید و دردی به درازای عشقی شیرین به جانم بخشید
چه کنم که رهایی برایم مردن است و مردن بی انتظارش برایم نابودی
بیار برسرم هر آنچه آمدنیست
ببار برسرم هر آنچه باریدنیست
رهایت نمی کنم یگانه حس دورانم
پ.ن:خسته دل تر از همیشه برایت سرودم