یه عمر دست و پا زدم برا چیزهایی که می خواستم و نشد و نداشتم ....همش سعی کردم بهتر بشه و نشد و همونجوریه ...تاختم و نشد ...اوضاع همینه که هست نمی خوای به سلامت ..از کجا معلوم اونجا یی که میخوای بری هم بدتر از اینجا نباشه ....ترمز کردم حسابی ...یه وقتایی هم باید واستاد ...تا حالا اینقدر بی تفاوت نبودم ..نمی دونم خوبه یا نه ؟؟ولی چون آرومم پس خوبه ...بی خیال ...هر چیزی که میخواد میشه دیگه چرا اینقدر انرژی م رو حروم کنم ..؟.یه کم نگه دارم شاید اونور پشت هیچستان سهراب به دردم بخوره ...