امروز عصر وقت کردم و سری به کتابخونه م زدم ..این خونه که اومدم تو اتاقم یه کمد یه دره  هست که توش قفسه بندی شده بود و منم تو اون شلوغی اسباب کشی کتابا رو چیدم اونجا و درش رو بستم ..امروز دلم خواست کتابا رو آزاد کنم انگاری اون تو اسیر هستم و من نمیبینمشون بعدش شروع کردم به مرتب کردن ..چقدر کتاب ناخونده داشتم همه رو جدا کردم تا بخونم ..دوستی بهم کتاب کوری رو داد با این که خونده بودم ولی دوباره هوس خوندنش تو دلم افتاد ..دارم میخونمش ..بعضی از کتابا ارزش چند بار خوندن رو دارن ...تو فکر یه دکوراسیون جدید برا اتاقم هستم روزی چنتا طرح میزنم و هی پاره میکنم اخه یه اتاق فسقلی چه جوری می تونه هم اتاق کار باشه و هم خواب و هم ارامش ؟؟؟ژوژمان پنج شنبه که تموم بشه میشینم حسابی نقشه ش رو میکشم ...