یه لحظاتی تو زندگی هست که ادم حس میکنه دلش گرفته و ناراحته و به زمین و زمان بد و بیراه میگه ...ولی گاهی هم هست که ادم دوست داره بی خودی نفس بکشه ..بی خودی سکوت کنه بی خودی شاد باشه بی خودی بی خودی باشه ...نمی خوام فلسفه چینی کنم ولی از لحظات بی خودی  خوشم میاد ....این ادمیزاد ترکیب شده از پوست و خون و جون یه وقتایی بی خودی میشه ..همین جور الکی ...لحظات با خود لحظات بی خودی رو می سازن ...